عشق پر زده

بدون شرح

عشق پر زده

بدون شرح

ای مهربون عاشق

ای مهربون عاشق

 

در کوچه پس کوچه های شهرغم گم شده بودم ناان به دنبال طنین صدای گرم و پرمهرت
به شهر تو رسیدم ،به شهر پر از عشق و صداقت.
تو معنای واقعی دوست داشتن را با صبوری به من آموختی. تو مرا به باور رساندی به باور
آن همه عشق و زیبایی.
ای مهربون عاشق تو خود زندگی هستی ،من عاشق تر از همیشه دیده در انتظارم. بی تو این
قلب عاشق من بی قراره ،ای هم نفس چقدر زیباست با تو نفس کشیدن.
ای نازنین ترین یار بین من و عشق تو فاصله ای نیست.عشق تو در خاطر من است من زنده ام
به یاد تو. ای مهربون عاشق همیشه با من بمان، همیشه با تو هستم چون سایه لحظه لحظه در 
کنارتم. در خاطرت نگه دار عهدی که با تو بستم.
دوست داشتن را در چشمان عاشقم بخوان وجود تو و گرمای صدایت به من خسته زندگی 
می بخشد.
می پرستمت تویی که وجود منی،میخوام تا ابد با تو باشم برام فرق نمیکنه کجا باشم فقط
با تو باشم. می خواهم دستهایم را در میان دستانت بگیری تا برای کبوترهای قلبمان آشیانه
محبت را بنا سازیم. هر بار که موسیقی دلنشین لبانت آواز عشق را سر داد،قناری قلبم
عاشق تر از همیشه شد.
می خواهم لحظه ای را که در کنارت بنشینم سر رو شانه هایت بگذارم از عشق تو از داشتن
تو اشک شوق ریزم. منتظر لحظه ای هستم که تو را در آغوش گیرم و با تمام وجودم عشقم و 
قلبم را به تو هدیه کنم. دوستت دارم و می خواهم در کنار من بمانی.
می خواهم تو آفتابم باشی و من قول میدهم بارانت باشم. وقتی نیمه شب تنهاترم توهمچون
ماه می تابی بر چشمان ترم.
تویی مونس شبهای دلم ،یادگار روزهای شیرین من با تمام وجود دوستت دارم.

 

ای مهربون عاشق

خدا را دیده ای ایا.....

خدا را دیده ای آیا . . .

 

تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما، 

ته قلبت پشیمانی

و می خواهی از آن راهی که رفتی ، باز گردی 

نمی دانی که در را بسته او یا نه؟

یکی با اولین کوبه، به در ، آهسته می گوید:

 بیا ای رفته، صد بار آمده ، باز  آ

که من در را نبستم، منتظر بودم که بر گردی 


 

و هنگامی که می فهمی دگر تنهای تنهایی

رفیقی، همدمی ، یاری کنارت نیست

و می ترسی که راز  بی کسی را با کسی گوئی

یکی بی آنکه حتی لب گشائی

به آغوشی ،تو را گرم محبت می کند باعشق
تو آیا دیده ای 

وقتی که بعد از قهر و بد عهدی

 به هنگامیکه بر سجاده اش با قامت شرمی

 به یک قد قامت زیبا، تو می آیی

 به تکبیری ، تو را همچون عزیز بی گناهی ، راه  خواهد داد

و می پوشاند او اسرار عیبت را 

و از یاد تو هم ، بد عهدی ات را پاک خواهد کرد

جواب آن سلام آخرت را ، برتو خواهد داد

و با یک نقطه در سجده ، تو گویا باز هم ، در اول  خطی

 

خدا را دیده ای آیا ؟

2

بی تو ....

 

 

مانده ام بر سر دو راهی

دو راهی ای که تو آن را ساختی

مانده ام اینجا...

کدام راه را بروم....؟

یک راه بی تو رفتن ...

بی تو بودن...

بی تو مردن...

یک راه دیگر بی تو نرفتن...

با تو بودن...

با تو ماندن...

دلم...

بازهم دلم....

راه دوم را نشانم می دهد

اما با تو چه کنم؟؟؟

تویی که مدتهاست از راه اول گذشتی و رفتی...

1

نگاهت...

 

 

گاهی که نگاهی به اطرافم می کنم

دیوانه می شوم...

از نگاه هایی که هیچکدام شبیه به نگاه تو نیست...

بغض می کنم

چشمانم را می بندم

و به یاد نگاه های عاشقانه ات

قطره اشکی را روانه ی گونه های خشکیده ام می کنم...